احمد شاکری در نشست نقد و بررسی کتاب «کارت پستالهایی از گور» که به همت «تم استوری» و با همکاری نهاد کتابخانههای عمومی در کتابخانه پارک شهر برگزار شد، با اشاره به ظرفیتهای جنگ برای ادبیات گفت: درباره کتاب «کارت پستالهایی از گور» میتوان به صورت تمثیل و با بیان شواهد و نمونهها صحبت کرد. جنگ جزو موقعیتهایی است که شاید توجه عمدهای را چه در بحث خاطرهنگاری و چه در بحث ادبیات داستانی در بین نویسندگان به خود معطوف کرده و فارغ از این، جنگها به نوعی پدیدآورنده جریانها و سبک های ادبی بودهاند. نویسندگانی از دل جنگ رشد کردند یا سربازان جنگی بودند و بعد به روایت آن پرداخته است. دفاع مقدس ما ظرفیتهای عظیمی برای روایت داشت. هر کشوری که وارد جنگ میشود، این جنگ ذخیرهای بالقوه برای حال و آینده در ادبیات ایجاد میکند. جنگ فقط در خط مقدس اتفاق نمیافتد و جامعه را تحت تاثیر خود قرار میدهد. هر جنگی خواستگاه ادبیات است.
شاکری با تأکید بر خاطره بودن این کتاب عنوان کرد: این کتاب ترجمه و خاطره است؛ چیزی که باید در این جلسات دنبال آن باشیم به تعبیری فن ماهیگیری است. اگر اختلاف نظری هم داشته باشیم رجوع ما به مبناست که با چه دستگاه و پیش فرضهایی به سراغ این کتاب میرویم؟ اولین مبنا این است که آیا خاطره با داستان کاملاً قابل تمایز است؟ خیر. این تعریفی که رایج شده و گفته میشود که داستان لزوماً مخیل است درست نیست. خاطره میتواند مرز مشترکی با داستان داشته باشد. استفاده از تخیل برای داستان یک امکان است و نه الزام؛ داستان وظایف و کارکردهایی دارد و اتفاقات آن گونه که رخ میدهند داستانی نیستند. داستان از تخیل برای جبران آنها در جهت دستیابی به اهداف داستانی استفاده میکند؛ بنابراین رخدادی میتواند آن گونه رخ دهد و خاطرهنگار به گونهای آن را چینش کند که تنه به داستان بزند. اگر به این اصل رسیدیم جهت حرکت ادبیات معنیدار میشود. جهت حرکت ادبیات در بین قالبها سیری از روایتهای ساده به پیچیده است؛ پر شماری یک وجه است و وجه دیگر اینکه ادبیات در یک سیر بینانوعی از خاطره به داستان می رسد، هم خاطره تمایل دارد خود را با تکنیک های داستان تثبیت کند و هم داستان تمایل دارد جنبه ارجاعی قوی داشته باشد و به خاطره رجوع کند.
این منتقد با اشاره به تفاوتهای خاطره و داستان بیان کرد: اگر بپذیریم این کتاب خاطره است مهمترین نکته این است که چون از ظرفیتهای فرمی داستان بسیار کم استفاده کرده، جهت نقد ما می تواند اثبات استناد آن باشد. مهمترین وظیفه خاطره این است که باید مطابق با واقع باشد چون گزارههای خاطره قابل صدق و کذب است یعنی شاهد ماجرا خبری از واقع میدهد که اگر کذب باشد کل کتاب از اعتبار میافتد. برخی از آثار دفاع مقدس ما هم با یک تردید از اعتبار افتادند. داستان گزاره دارد ولی در صدد اخبار نیست اگر خبری هم میدهد انشااست. پس داستان قابل صدق و کذب نیست. اگر گزاره های خاطره خبر و قابل صدق و کذب باشند باید ببینیم نویسنده آیا گزارههایی که درباره بوسنی داده صادق است یا خیر و اثبات این موضوع از عهده ما خارج است.
شاکری ادامه داد: اگر روایتها حاکی از این باشد که اتفاقی افتاده اکثر روایتها جای پای محکمی نیست بهویژه در جایی که خاطرات به سمت شخصی شدن تمایل میکند چون خاطره توصیف کلی از جنگ را نمیدهد خاطره روایتی از خود شخصیت توسط خودش و برای بقای خود راوی است چراکه خود راوی شاهد هم بوده است. خاطره به امر جزئی میپردازد به همین دلیل به داستان نزدیک میشود. خاطرات به هر میزانی که برای بقا به سمت مخاطب عام بروند میتوانند موفقتر شوند. وقتی یک خاطره خواندنی است برای چه کسی خواندنی است؟ چه کسی میتواند این خاطره را رد یا تأیید کند؟ کسی که در آن ماجرا و اتفاق بوده کاملاً قابل درک است، نه به خاطر کاری که خاطره میکند بلکه دلیل اینکه خودش هم در آنجا بوده است.
این نویسنده و منتقد تأکید کرد: هر چقدر از بستر زمانی، جغرافیایی، فرهنگی، دینی و اعتقادی جداتر شویم زحمت خاطرهنویس برای همراه کردن مخاطب بیشتر میشود. برای کسی که در بوسنی بوده این خاطره کاملاً معنیدار است اما در ترجمه از همه بسترهای تاریخی فرهنگی جغرافیایی جدا میشود. درواقع موضعی که ما در برابر این اثر داریم احتمالاً موضع مخاطبان خاطرات دفاع مقدس ماست زمانی که کتابها ترجمه میشود. باید دید چقدر نویسنده برای ترجمه روایت کرده است؟ کتاب خلا هایی دارد از جمله اینکه در چه نوع منطقهای اتفاق افتاده، شرایط چگونه بوده، سابقه تاریخی صربها با بوسنی چیست و فرهنگ و آداب چه بوده است؟ کار دشوار دیگری که داریم این است که وقتی چنین کتابی چاپ می شود موضوعی در ادبیات ما ایجاد میکند. بنابراین نسبتی با ادبیات ما برقرار میکند و برعکس؛ اینکه مترجم بخواهد ادبیات جهانی داشته باشد کار درستی نیست. تا خاطرهگویهای ما ندانند جهان چگونه خاطرههای خود را ارائه میکند نمیتوانند خودشان را تنظیم کنند. در ترجمه چنین کتابی چقدر از ابزارهای تأثیرگذاری بر مخاطبان جهانی استفاده شده است؟ ادبیات دفاع مقدس ما از دیرباز سودای جهانی شدن داشته اما بهای جهانی شدن چیست؟ آیا ما همان طور که هستیم جهانی میشویم یا ابتدا باید جهانی شویم تا جهان زبان ادبیات ما را بفهمد.
شاکری با بیان اینکه دفاع مقدس ما به دلیل ویژگیهای خاص خود مقدس شد، عنوان کرد: این کتاب ادبیات پایداری نیست. عنوان ادبیات پایداری تیر خلاص به فرهنگ دفاع مقدس است. وقتی یک مفهومی را تعریف به عام میکنید اختصاصاتش از بین میرود. در این بیان از ادبیات پایداری که جنگی رخ داد و عدهای مقاومت کردند بله این کتاب ادبیات پایداری است و ادبیات ضد جنگ است. فراموش نکنیم وقتی میگوییم ادبیات ضد جنگ این شبهه ایجاد نشود که مگر اسلام طرفدار جنگ است؟ اسلام هم مخالف جنگ است. وقتی در جنگ بین حق و باطل طرفدار ادبیات ضد جنگ شویم نور حق را خاموش کردهایم و این کتاب با این سیر پیش رفته است. شما این نوع پایداری را که سراسر تیرگی و بدبختی است را با مقاومت مردم غزه مقایسه کنید متوجه تفاوتهای بسیاری میشوید. در این کتاب ما مرگ، ویرانی، تردید، تسلیم، شکست، بیارزشی، بیرحمی، ناامیدی، آوارگی، اسارت و تباهی میبینیم که از نظر نویسنده هیچ افتخاری نداشته است و این ادبیات ضد جنگ است.
میثم میرهادی، مترجم کتاب نیز در توضیح اولیهای از این اثر گفت: اگر بخواهیم کتابهایی را مرور کنیم که به جنگ بوسنی پرداخته است باید به سفرهای مارشمیرا بپردازیم. با راه افتادن سفرهایی که به مارشمیرا معروف است به نوعی بحثهای مربوط به بوسنی در کشور ما احیا شد. تولد این کتاب، ماه عسل مراوده ایران با بوسنی است. یکی از دردناکترین اتفاقاتِ مربوط به جنگ بوسنی روزهای آخر جنگ است، تابستان ۱۹۹۵ میلادی وقتی که شهر سربرنیتسا که منطقه امن اعلام شده بود سقوط میکند و به دست صربها میافتد. دو سه روز بعد از سقوط شهر هیچ خبری به بیرون مخابره نشده بود. بعدها مشخص شد بر اساس آمار رسمی تا ۸۰۰۰ نفر توسط نیروهای صرب قتل عام شدند. در جریان این نسلکشی افرادی موفق به فرار شدند. از سال ۲۰۰۵ به بعد این مسیر فرار مسیری شد که همه ساله عدهای برای یادبود کشتهشدگان مسیر را طی میکردند. این سفرها به سفرهای مارشمیرا معروف و باعث شد فعالان حوزه نشر و رسانه هم دست به کار شوند و در ایران هم سه کتاب توسط انتشارات کتابستان ترجمه شده است. نویسنده کتاب، مترجم نیروهای سازمان ملل بوده در شهر سربرنیتسا حضور داشته و چون زبان انگلیسی میدانسته و استخدام سازمان ملل بوده زنده مانده است. کتاب «لبخند من انتقام من است» هم همین موضوع را روایت میکند و داستان دختری است که در محاصره بوده و موفق به فرار شده است.
الهه آخرتی، منتقد و نویسنده نیز با اشاره به تأثیرگذاری این کتاب گفت: کتاب «کارتپستالهایی از گور» نوشته امیر سولیاگیچ با کتاب «لبخند من انتقام من است» اثر جوا آودیچ نقاط مشترکی دارد. تفاوت کتاب امیر سولیاگیچ با جوا آودیچ در دو نکته است؛ یکی اینکه خاطرات امیر سولیاگیچ غنای بیشتری دارد یکی هم از منظر نویسندگی است که قوام قلم و شیوه هایی که برای بیان خاطره استفاده کردند هنرمندانهتر بوده است.کتاب «کارتپستالهایی از گور» ارزشمند است و حرفی برای گفتن دارد. هدف اصلی راوی موضوع جنگ و نسلکشی در سربنیتساست و اینکه از چه منظری وارد شده است. نگاه اثر، ضد جنگ است اما این نگاه هدفش را منتقل کرده است. مخاطب شرایط را درک میکند و تصویر سازی خوبی در ذهن مخاطب ایجاد میکند. ما حتی خردهفرهنگها را در کتاب و جنگ بوسنی میبینیم. در اتفاق سربنیتسا نقش سازمان ملل دلسوزانه نیست و به جای امنیت منطقه به دنبال منفعت خود بودند. این موارد نکات مثبت کتاب است که به خوبی شرایط را منتقل کرده است.
این منتقد افزود: جای خالی عکس در کتاب دیده میشود چون بوسنی جنگ خود ما یا حتی نزدیک ما نیست و بهتر بود نقشه یا عکس هایی باشد که منطقه را به مخاطب بشناساند. به هر حال مترجم به زبان بوسنیایی به خوبی مسلط بوده و ترجمه درستی انجام شده است.