چه کسی لباس مرا پوشید

چه کسی لباس مرا پوشید روایت آزاده ای است که در فروردین سال 1361 در جریان عملیات فتح المبین به اسارت نیروهای بعثی درمیآید و لباسهایش در محل اسارت جا میماند. چند روز بعد، پیکر شهیدی به خانه محسن فلاح آورده میشود که کاملا شبیه او بوده و لباسهای او را به تن داشته. مدتی […]
لنگرگاهی در شن روان

شاید بتوان این جستار را صادقانهترین روایت در مواجه شدن با مرگ دانست، اوتس در یادداشتهایش بدون اینکه به سانسور فکرها یا غمش بپردازد از اندوهی مینویسد که مجبور شده تا پس از سالها زندگی مشترک با آن مواجه شود، او از رفتار دوستان و اطرافیانش میرنجد و در نوشتن از این رنجش بیپرواست، برای او قابل باور نیست که هستی همسرش به این زودی از یاد رفته باشد و زندگی به روال عادی خود برای همه جز او جریان دارد، برای او «هولناک است که سرمای بیامان فصل مرگ رِی آهسته آهسته تسلیم بهار میشود.»