نمیتوانم تصور کنم که دیگر ننویسم/ اگر منزوی را نمیدیدم، شاید شاعر نمیشدم
غلامرضا طریقی، شاعر و نویسنده معاصر، تجربه نوشتن بعد از سالها شاعری را تجربه شگفتانگیز و جذابی خواند و گفت: با وجود اینکه در شعر مخاطب بعد از سالها محبتی به بنده دارند، نمیتوانم تصور کنم که دیگر نثر ننویسم.
غلامرضا طریقی، شاعر و نویسنده، در گفتوگو با خبرنگار… از انتشار تازهترین اثر خود با عنوان «ماضی قریب»، خبر داد و گفت: طبیعتا همه من را با عنوان شاعر میشناسند و بیش از 10 مجموعه شعر منتشر شده داشتم تا 2 یا سه سال پیش که به طور پراکنده، روایتهایی هم برای برخی مجلات و رسانهها نوشتم و با محبت دوستان این روایتها تا حدی استقبال شد.
وی با اشاره به اینکه «ماضی قریب» دومین تجربه نثر او است، اضافه کرد: یک کتاب نثر دیگر با عنوان «رنجین کمان» نوشتم که مجموعه 25 روایت درباره رنجها و شکیباییها و عشق آدمهایی است که دور و اطراف خود دیدم. «رنجین کمان» هم با وجود اینکه اولین کار نثر من بود، با لطف خدا و محبت مردم خیلی استقبال شد، زیرا درباره آدمهای متفاوت گمنامی بود که من به هر دلیلی با آنها مواجه شده بودم، اما نخ تسبیح همه این روایتها رنجها و عشقهای آدمها بود.
این شاعر و نویسنده ادامه داد: بعد استقبال خوب «رنجین کمان»، ناشران دیگری سراغ بنده آمدند تا باز هم روایت بنویسم و چنین کاری را ادامه دهم. یکی از این ناشران، نشر مهرستان بود که «ماضی قریب» حاصل همکاری بنده با آنها است؛ با این تفاوت که در این کتاب دیگر موضوع روایتها آدمها نیستند، یعنی تکیه دوستان نشر در راستای سیاستهای خودشان و تکیه بنده بر این بود که دوباره آدمها را تکرار نکنیم، چراکه در «رنجین کمان» 25 تا از این آدمها را انتخاب و درباره آنها وشته بودم.
طریقی در ادامه درباره موضوع و محتوای کتاب جدید خود عنوان کرد: در «ماضی قریب» روایتها درباره تم زندگی زمانی نه خیلی دور، بلکه در سه دهه پیش در کشور جریان داشته و الان تقریبا ارتباط زیادی با شیوه زندگی امروز ما ندارد، که این مسئله هم به شخصه نه الزاماً منفی و نه حتماً مثبت است و هر کسی میتواند دیدگاه و برداشت خود را از رایتها داشته باشد.
این شاعر و نویسنده ضمن بیان اینکه حاصل جمع این روایتها کتاب «ماضی قریب» است که به معنای گذشته نزدیک هم هست؛ تاکید کرد: این بار به بهانه روایت کردن بعضی از آدمها-که همه واقعیاند- هر آدم یا شغل یا شیوه اخلاقی که در آن دهه به چشم من آمده، روایت کردم. مثلا یک روایت درباره آقای نعلبندی، نفتفروش محلهای است که من در آن زندگی میکردم؛ در اصل به بهانه نوشتن درباره آقی نعلبندی، درباره مصائب تهیه کردن نفت در دهه شصت- پیش از برق و گاز- اینکه نفتیها چه مسائلی داشتند و این تغییر عظیمی که از دهه شصت تا به الان افتاده است، صحبت شده و به نوعی میتوان گفت نوری به بخشی از شیوه زندگی در دهه شصت تابانده است.
نویسنده کتاب «ماضی قریب» ادامه داد: یا مثلا روایتی از مرد زنجانی که حدود چند دهه دوچرخه یک نفر را به امانت نگداشته بود- چند سال پیش هم خبری و بسیار مشهور شد- در کتاب است؛ که بیشتر درباره امانتداری و اهمیت آن است. به همین ترتیب همه روایتهای «ماضی قریب» به وقایعی برمیگردد که در دهه شصت اتفاق افتاده و احتمالاً آن زمان چیز عادی محسوب میشده است.
طریقی با اشاره به اینکه برخی از روایتهای «ماضی قریب» ممکن است شخصمحور، بعضی واقعهوحور و برخی هم موضوع محور باشند، گفت: مثلاً درباره مفهوم امانتداری روایت با توجه به قصه زندگی همین مرد امانتدار دوچرخه شکل گرفته است یا درباره سینما و اینکه اگر ما در دهه شصت میخواستیم فیلم ببینیم، چه پروسه و مصائبی داشتیم. مثلا یا باید آپارات اجاره میکردیم، در حالی که الان هر کسی به راحتی در گوشی خود میتواند فیلم ببیند.
وی افزود: در حقیقت در «ماضی قریب» به بهانههای مختلف 18 روایت درباره سبک زندگی در دهه شصت ساخته و پرداخته شده است. البته الزاماً درباره دهه شصتیها نیست و ممکن است یک فرد دهه چهل یا پنجاهی هم که بخشی از زندگی خود را در دهه شصت گذرانده، تکههایی از خود را در این روایتها پیدا کند.
چرا ماضی قریب؟
نویسنده کتاب «ماضی قریب» در ادامه با طرح این سوال که ممکن است برای مخاطب سوال پیش بیاید که ضرورت نوشتن از این سبک زندگی و این دست اتفاقات چیست؟ عنوان کرد: در حقیقت در این دو، سه دهه اخیر -در دنیا بهطور اعم و در کشور ما به طور اخص- آنقدر سرعت تغییرها و رویدادها زیاد بوده که اصلاً قابل مقایسه با هیچ دوره دیگری نیست. به شخصه خاطرم هست در دهه 60 که ما کودک بودیم، اینکه هر کسی در منزل خودش تلفن داشته باشد- حداقل در شهری که من زندگی میکردم- چیز بسیار خاص و عجیب و غریبی محسوب میشد. حتی زمانی که ما در دهه هفتاد سرباز بودم، باید 100 تومان میدادیم و سکه میخریدیم و در تلفن میانداختیم تا بتوانیم با شهر و خانه خودمان تماس بگیریم.
طریقی با تاکید بر اینکه با شیب و سرعت بسیار عجیبی از آن روزگار به روزگاری رسیدیم که به راحتی میتوانیم با گوشی همراه خود با همه تماس بگیریم و با اینترنت به همه جای دنیا وصل شویم، اضافه کرد: وسعت تغییرات بسیار زیاد است. البته مثالی که ذکر کردم، تغییر فیزیکی و قابل رصد است اما در همه وجوه آنقدر دور سرعت تغییرات زیاد است که اگر ما آنها را روایت نکنیم، ممکن است یادمان به رود که از چه مراحلی گذشتهایم و چه شرایطی را گذراندهایم تا به این نقطه رسیدیم.
طریقی شاعر یا طریقی نویسنده؟!
طریقی در بخش دیگر صحبتهای خود در پاسخ به پرسش خبرنگار ما مبنی بر ترجیح وی بر ادامه راه شاعری یا نویسندگی، عنوان کرد: از منظر تجربه، نوشتن به چند دلیل تجربه شگفتآور و جذابی برای بنده بود؛ ابتدا اینکه من هیچوقت فکر نمیکردم بتوانم آنقدر آدم منظم و مرتبی شوم که چند ماه بنشینم و روزی چند هزار کلمه بنویسم و یک کار را منسجم انجام دهم؛ زیرا شعر برخلاف نثر، اساساً شهودی نوشته میشود و شما ممکن است یک شعر را امروز و شعر بعدی را یک یا چند ماه دیگر و در نهایت تبدیل به مجموعه شعر میشود.
وی ادامه داد: دوم اینکه اتفاقاً من با نوشتن یک حفره را که فکر میکردم قبل از آن در نوشتن من وجود دارد را پوشاندم. یعنی من رد نوشته شدن همه شعرهایم را هم میتوانم برای شما بگویم. مثلا فرض کنید در مترو کارگری را دیدم که دستهایش گچی است و روی صندلی مترو خوابش برده است و همان موقع یک غزل برای او نوشتم، اما طبیعتاً با جزئیات نیست؛ یعنی آنجا که در غزل گفتهام «کدام گنج میارزد به رنج نقشه کشیدن» برای او بوده است، اما هیچ وقت نمیتوانستم به طور جزئی و دقیق آن آدم و شرایطش را توصیف کنم و بنویسم و همیشه این دریغ را با خود داشتم که چرا امکان آن نیست.
نمیتوانم تصور کنم که دیگر نثر ننویسم
این شاعر و نویسنده ضمن تاکید بر اینکه شعر و نثر دو تفاوت زیربنایی دارند، عنوان کرد: یکی اینکه ما زمان شعر گفتن، موظفیم همه ماجرایی که قرار است به مخاطب تحویل دهیم را در قالب تعداد کلمات محدودی یک جا جمع کنیم، به همین دلیل سراغ نمادسازی، استعاره و چیزهایی میرویم که اصلاً در متن جایی ندارد؛ مثلا من به جای اینکه در بیت شعر برای شما معشوقی که مد نظرم هست را با جزئیات توصیف کنم، مینویسم: «یوسف من»؛ اینجا مخاطب از «یوسف» پیشزمینههایی دارد که همه را به شعر اضافه و با شعر ارتباط برقرار میکند. اما در نثر ارتباط شما مطلق باید با هر پیش فرضی که فکر میکنید به مخاطب کمک میکند و موظف هستید که به طور کلی آن ماجرا را برای مخاطبتان بسازید.
طریقی دومین تفاوت زیربنایی شعر و نثر را پرداختن به همین روزمرگی و روزمرهها خواند و گفت: شعر در ساحت دیگری است. طبیعتاً من هم شعر را به بهانههای مختلف که در زندگیام تجربه کردم، نوشتهام، اما الزاماً وقتی پنجاه سال از این دوره بگذریم، این شعر چیزی دقیق و ذرهبینی از اینکه در زمان من چه گذشته، ندارد. به همین دلیل تجربه نوشتن برایم تجربه بسیار لذتبخشی است و با وجود اینکه در شعر مخاطب بعد از سالها محبتی به بنده دارند، نمیتوانم تصور کنم که دیگر نثر ننویسم.
وی تاکید کرد: حتی اگر فرض کنم که دیگر اثری منتشر نکنم هم حتماً از این به بعد هر دو ساحت شعر و نثر را تجربه میکنم و فکر میکنم اگر بتوانیم این تمایزها را رعایت کنیم در کنار هم مکملاند و همدیگر را کامل میکنند.
اگر منزوی را نمیدیدم، شاید شاعر نمیشدم
طریقی در بخش دیگر گفتوگو ماجرای ورود خود به وادی شعر را ماجرایی خندهدار و البته دلنیشین توصیف کرد و گفت: من از زمان کودکی و دوران دبستان به شدت به شعر علاقه داشتم، شعر شاعران بزرگ را حفظ میکردم و تقریبا میتوان گفت تنها درسی که همیشه با اشتیاق سر کلاسهای مدرسه حاضر میشد، همین ادبیات بود. خاطرم هست در دوران راهنمایی دیوان حافظ را میخواندم و اشتیاق عجیب و غریبی به شعر داشتم تا اینکه در دوران دبیرستان در آزمون شفاهی درس ادبیات که باید یک شعر را حفظ و میخواندیم و پنج نمره امتحان شفاهی را میگرفتیم؛ غزل «هزار دشمنم ار میکنند قبضه هلاک» حافظ را باید حفظ میکردم که آن روز آن را مرور نکردم و با همان پیش زمینه قبلی سر کلاس حاضر شدم و شعر را خواندم. از وسطهای شعر متوجه شدم که معلممان -مرحوم تبیانی- یک جور دیگر مرا نگاه میکند. شعر را که تمام کردم، گفت: «پنج نمرهات را میدهم اما این شعری که شما خواندی، شعر حافظ نبود. کتاب را که نگاه کردم، فهمیدم مضمون و قافیههای شعر حافظ را میدانستم اما خودم شعر را از نو ساختهام. آنجا معلممان از من پرسید تا حالا شعر گفتهای؟ که پاسخم منفی بود. او پیشنهاد کرد شعر را امتحان کنم که همین شد سرآغاز شاعری من.
وی اتفاق مهم دیگر در حضور او در وادی شعر را آشنایی من با «حسین منزوی»؛ شاعر همشهریام، حدود 6 ماه بعد از ماجرای امتحان شفاهی ادبیات فارسی خواند و تصریح کرد: تقریبا مطمئنم که اگر منزوی را نمیدیدم و شیفته او نمیشدم، ممکن بود 6 ماه یا یک سال بعد تصمیم بگیرم شعر گفتن را ادامه ندهم، هرچند شعر دوست داشتن را ادامه میدادم.
طریقی ادامه داد: خاطرم هست که منزوی اولین جلسهها با سختگیری خرده میگرفت، بعد یکی دو کار نوشتم و تشویقم کرد و از آنجا به بعد شعر، به طور خاص غزل و به طور خاصتر غزل عاشقانه برای من ادامه پیدا کرد.
این شاعر و نویسنده درباره شروع به نویسندگی خود، بعد از بیش از بیست سال شاعری، هم عنوان کرد: در نثر هم خواندن سهم مهمی داشت. در 15 سال اخیر یکی از مهمترین سهمها را داستان کوتاه و رمان در خواندنهایم داشتند و به طور مداوم میخواندم. نکتهای هم که باعث شد به این وادی وارد شوم هم بالا اشاره کردم، یکی دو نفر از دوستان یادداشت یا روایتی برای «همشهری داستان» یا جاهای دیگر میخواستند و همین باعث میشد که پراکنده بنویسم و بازخورد مخاطب را ببینم؛ چه بسا تا به امروز هیچ کتاب مبانی داستان نویسی را نخواندهام و دوستان داستاننویس جدی هم که دارم، هیچوقت بهم توصیه نکردهاند.
طریقی در ادامه آشنایی و همکار شدن با احسان رضایی را یکی دیگر از دلایلی که نثر برای او پررنگ شده، خواند و افزود: از سال 92 و 93 با احسان رضایی که همکار و هم اتاق شدیم، چون بسیار کتابخوان و کتابشناس این حوزه است، خواندن نثر در سیر مطالعاتیام پررنگتر شد. در صفحه مجازی خودم هم بعضاً چیزهایی مینوشتم. علاوه بر یادداشتهایی که در بالا اشاره کردم، یک گزارش سفر هم به درخواست زندهیاد مسعود دیانی برای مجله «الف یار» نوشتم و همه اینها دست به دست هم داد تا بنویسم و کم کم نوشتن برایم جدی شد تا به امروز که دو کتاب «رنجین کمان» و«ماضی قریب» را دارم.
تهران و شعر؛ موضوع دو کتاب منتشر نشده طریقی
طریقی در بخش پایانی این گفتوگو از دو کتاب جدید و در دست انتشار خود خبر داد و گفت: یکی کتاب روایت تهران، شامل حدود 20 روایت درباره تهران است، اما یک تفاوت اساسی با دو کتاب «رنجین کمان» و «ماضی قریب» دارد، آن هم اینکه آدمها و مسائل تک تک آدمها در آن موضوع نیست.
وی در توضیح محتوای این کتاب اضافه کرد: تهران در ذهن من که در نوجوانی به آن وارد و با آن مواجه شدهام، تصویرهایی دارد و هر مفهومی در ذهن من به بخشی از تهران متصل میشود. برای مثال برای مفهوم «غربت»، اولین تصویری که در ذهن من نقش میبندد، ترمینال غرب تهران است که در نوجوانی پدرم را برای درمان به تهران میآوردم. تصویر دیگر آن راهآهن تهران است که همیشه زمانی که از شهرستان میآمدم، آنجا حس غریبیِ مواجهه با تهران را داشتم.
نویسنده کتاب «رنجین کمان» اضافه کرد: در مقابل برای مفهومی مانند «آرامش» حتماً اولین تصویری که در ذهنم نقش میبندد، امامزاده صالح تهران است که در همان سالهای اول حضورم در تهران، زمانی که از همه جا و همه چیز خسته میشدم، به آنجا پناه میبردم و شرایط روحانی و فیزیکی آنجا برای رسیدن به آرامش برایم جذاب بود.
طریقی با اشاره به اینکه به همین قیاس 20 تا از مفاهیم که با تهران گره میخورند، روایت و به اقتضا و بهانه این مفاهیم، درباره خود تهران نوشته میشود، افزود: این روایتها قرار نیست جُستار شود، اما در ضمن این روایتها درباره خود موقعیت یا مکان مورد نظر هم توضیح داده میشود. به طور مثال اگر میخواهم درباره ترمینال غرب صحبت کنم، درباره تاریخ و جغرافیای آن، اینکه از چه زمانی کانکسی بود و چه سیری را تا به امروز طی کرده هم توضیح داده میشود. درواقع مخاطب به بهانه این روایت هم میتواند یک مقدار با تهران آشناتر شود و هم حال و هوای خود شهر، بدون اینکه آن را مثبت یا منفی تبلیغ کنیم، روایت میشود.
طریقی موضوع کتاب دیگر در دست نگارش خود را «شعر» اعلام کرد و گفت: کتاب دیگری هم در چند ماه آتی برای نشر مهرستان خواهم نوشت، یک سری روایت و جستار درباره خود شعر و آنچه است که پیرامون آن در بیست و چند سال گذشته تجربه کردم و فکر میکنم ممکن است برای مخاطب جذابیت داشته باشد تقریباً میتوان گفت. این کتاب همتا ندارد، یعنی تنها کتابی است که شاید در این حوزه منتشر شده، «داستان من و شعر» نزار قبانی است که انتشارات توس در ایران منتشر کرده است که آن هم به نوعی خود زندگینامه است و با این چیزی که بنده عرض میکنم تفاوت دارد.
طریقی در پایان گفت: در این کتاب قرار است هم زمان با روایتهایی از شاعران بزرگی که من با ایشان مواجه شدم، درباره شگفتیها و جادویی بودن شعر و این مسائل در قالب چند روایت جستارگونه بنویسم.