چه کسی لباس مرا پوشید

چه کسی لباس مرا پوشید روایت آزاده ای است که در فروردین سال 1361 در جریان عملیات فتح المبین به اسارت نیروهای بعثی درمی‌آید و لباس‌هایش در محل اسارت جا می‌ماند. چند روز بعد، پیکر شهیدی به خانه محسن فلاح آورده می‌شود که کاملا شبیه او بوده و لباس‌های او را به تن داشته. مدتی […]

پروست علیه زوال؛ در آستانه زمان از دست رفته

اگر پروست را خوانده باشید، که خواندنش اصلا کار ساده ­ای نیست، پروست علیه زوال پاداشی برای صبر و اراده شماست. اگر تا به حال به سمت خواندن پروست نرفته باشید هم پروست علیه زوال خجالت زده­تان می­کند. می­خوانید و حسرت­بار به حالی که چاپسکی و همقطارنش داشته­اند غبطه می­خورید. بی پروا و مقدمه پیشنهاد […]

لنگرگاهی در شن روان

شاید بتوان این جستار را صادقانه‌ترین روایت در مواجه شدن با مرگ دانست، اوتس در یادداشت‌هایش بدون اینکه به سانسور فکرها یا غمش بپردازد از اندوهی می‌نویسد که مجبور شده تا پس از سال‌ها زندگی مشترک با آن مواجه شود، او از رفتار دوستان و اطرافیانش می‌رنجد و در نوشتن از این رنجش بی‌پرواست، برای او قابل باور نیست که هستی همسرش به این زودی از یاد رفته باشد و زندگی به روال عادی خود برای همه جز او جریان دارد، برای او «هولناک است که سرمای بی‌امان فصل مرگ رِی آهسته آهسته تسلیم بهار می‌شود.»